-
زندگی
جمعه 9 مهرماه سال 1389 15:05
زندگیم نقطه سر خط به وفایی شده عادت تو نوشته بودی دیدار سه تا نقطه به قیامت زندگیم نقطه سر خط تلگرافی شده نامت قلبم و ماچاله کردی با یه نقطه چین نامرد عزیزم نقطه ته خط برو با خیال راحت به تو تقدیم این ترانه عوض جواب نامت با سی و دو حرف دلگیر مختصر مفید و ساده گفتی که سایه ی عشقت از سرم خیلی زیاد زیر دردا خط کشیدی...
-
رنج زن
دوشنبه 22 شهریورماه سال 1389 23:02
زن عشق می کارد و کینه درو می کند.... دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.... می تواند یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی ..... برای ازدواجش در هر سنی اجازه خانواده لازم است و تو هر زمان بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی ........ در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...............
-
خدایا
شنبه 13 شهریورماه سال 1389 14:58
خدایا کفر نمیگویم، پریشانم، چه میخواهی تو از جانم؟! مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی. خداوندا! اگر روزی ز عرش خود به زیر آیی لباس فقر پوشی غرورت را برای تکه نانی به زیر پای نامردان بیاندازی و شب آهسته و خسته تهی دست و زبان بسته به سوی خانه باز آیی زمین و آسمان را کفر میگویی نمیگویی؟! خداوندا اگر در...
-
سلام دوباره
جمعه 5 شهریورماه سال 1389 21:49
سلام همگی خوبین؟ میدونم خیلی وقته نیومدم خیلی سرم شلوغ بود اصلا وقت نمی کردم بیام از همه دوستام که حتی در نبودمم سر میزدن خیلی ممنونم اومیدوارم بازم همه ی دوستام مثل قدیم بهم سر بزنن بگذار تنها باشم اینگونه هیچ صدای ریاکارانه ای خلوتم را نمیشکند بگذار سکوت، واژه بین من و تو باشد تا هیچ بهانه ای برای نگاه های ملال...
-
عشق
پنجشنبه 16 اردیبهشتماه سال 1389 22:27
غروبی بود و صحرایی غم آلود به رخسار افق دردی نهانی به کوه و دشت خورشید جهانتاب ـ همی پاشیدگردی زعفرانی نصیب ابر می شد رنگ زردی در آغوش سپهر لاجوردی درون سینه ی دریای آرام نمایان بود نقش روی خورشید بسان چهره زر، چهره ی مهر میان آب دریا میدرخشید کلاغی روی دریا بال می زد جوانی نی، در آن احوال می زد زمین در ماتم هجران...
-
شیطان
یکشنبه 29 فروردینماه سال 1389 23:46
دیروز شیطان را دیدم. در حوالی میدان بساطش را پهن کرده بود؛ فریب میفروخت. مردم دورش جمع شده بودند، هیاهو میکردند و هول میزدند و بیشتر میخواستند. توی بساطش همه چیز بود: غرور، حرص،دروغ و خیانت، جاهطلبی و ... هر کس چیزی میخرید و در ازایش چیزی میداد. بعضیها تکهای از قلبشان را میدادند و بعضی پارهای از روحشان...
-
خنده
پنجشنبه 12 فروردینماه سال 1389 10:17
به چه میخندی تو؟ به مفهوم غم انگیز جدایی؟ به چه چیز؟ به شکست دل من یا به پیروزی خویش؟ به چه میخندی تو؟ به نگاهم که چه مستانه تو را باور کرد؟ یا به افسونگری چشمانت که مرا سوخت و خاکستر کرد؟ به چه میخندی تو؟ به دل ساده من میخندی که دگر تا به ابد نیز به فکر خود نیست؟ خنده دار است بخند
-
شکست
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 14:18
من از یک شکست عاشقانه می آیم، بگذار همه برای این اعتراف تلخ سر زنشم کنند. شکست نه برای پنهان کردن است نه بهانه پنهان شدن. همه میگویند از صبح بنویس، از آفتاب و من چگونه از خورشید بنویسم وقتی تمام وقت، باران پنجره چشمانم را شسته است؟ بی ستاره ام و زرد با طعم معطر پاییز، که حضورش تنها معجزه ی لحظه های تنهایی من است. قیمت...
-
تنهایی مرد و من تنها تر شدم
جمعه 7 اسفندماه سال 1388 16:42
دلم برای تنهایی میسوزد چرا هیچکس او را دوست ندارد؟ مگر او چه گناهی کرده که هیچکس او را نمیخواهد؟ دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی او رفته بود، تنهای تنها نیمه شب او را کنار حوض خانه پیدا کردم از گریه چشمانش قرمز قرمز بود برایش گریستم آخر او از تنهایی مرده بود تنهایی مرد و من تنهاتر شدم
-
اگه دلت گرفته اینو بخون
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 15:02
به نام او... هر وقت دلت گرفت اینو بخونش دلت گرفته؟ غصه تو دلت خونه کرده؟ به هم ریختی و دل و دماغ هیچ کاری رو نداری؟ نکنه از زندگی سیر شدی،نکنه تو خلوت و تنهاییت به خدا گله کردی که چقدر بد شانسی؟ نکنه تو گوشت زمزمه کرده اینجا دیگه آخر خطه؟ آهای یکم یواش تر. اگه اینجوری تند بری شاید به گرد پات هم نرسم. یه کم مکث کن هیچ...
-
سکوت
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 14:45
به نام خدا این روزها پر از سکوتم،اما سکوتم پر از حرف است حرفهایی که جز با زبان سکوت و نگاه نمیتوانم بگویم. اگر تمام کلمات دنیا را برایت بنویسم باز هم مرا نمیفهمی... چون ندیدی چشمهایم چقدر مات شده این روزها... به روی گریه نمی آورم که شب است...چقدر حماقت میخواهد که آدمی نا امید شود... چه ساده بودم من... فکر میکردم آنقدر...
-
من و تو
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1388 22:49
-
آرزو
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1388 22:19
گاهی آرزو می کنم... کاش هرگز نمی دیدمت تا امروز غم ندیدنت را بخورم!! کاش لبخندهایت آنقدر زیبا نبودند که امروز آرزوی دیدن یک لحظه فقط یک لحظه از لبخندهای عاشقانه ات را داشته باشم کاش چشمان معصومت به چشمانم خیره نمی شد تا امروز چشمان من به یاد آن لحظه بهانه گیرند و اشک بریز کاش حرف های دلم را به تو نگفته بودم تا امروز...
-
غربت و تنهایی
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1388 23:18
من در این غربت و تنهایی در پس کوچه ی خاموش فراموشی ها از غم دوری تو و ز دلواپسی رفتن تو می لرزم! ای طلوع تپش فاصله ها من ز تنگی حجم هجرت من زآشفتگی وحدت جمع و ز تنگی قفس می ترسم! سفرت وسعت زجر آور نزع مرو ای ساقی عشق مرو ای منشا الهام غزل هجرتت رشته ی جان می گسلد آه ای مهرآلود هجرتت رجعت باد رجعتت بعثت باد دلم از تلخی...
-
تنهایی
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 22:31
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ، ترا با لهجه گلهای نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهایی ام رویید ، با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی است رویایی و من...